دانش‌آموزی که دست قطع شده‌ای را با خود می‌بُرد
ادامه راه خون شهدای کازرون
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 124
بازدید هفته : 525
بازدید ماه : 522
بازدید کل : 76700
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
دانش‌آموزی که دست قطع شده‌ای را با خود می‌بُرد
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در سه شنبه 3 بهمن 1391 |
نکوداشت سالگرد بمباران زینبیه میانه؛
دانش‌آموزی که دست قطع شده‌ای را با خود می‌بُرد

 یکی از بازماندگان آن حادثه گفت: بعد از بمباران مدرسه دیدم که یکی از دانش‌آموزان دست دوستش را گرفته بود و با خود می‌بُرد، غافل از اینکه این دست از پیکر دوستش جدا شده که آن سوتر غرق در خون بود.

خبرگزاری فارس: دانش‌آموزی که دست قطع شده‌ای را با خود می‌بُرد


 

 

سال‌های سال، فاجعه کربلا را از زبان این و آن شنیده بودم و تصویری از سرها و دست‌های بریده و صحرای غرق در خون در ذهنم کشیده بودم اما آنچه به چشم می‌دیدم نزدیک‌ترین تصویر به کربلا و عاشورا بود.

یادم هست دقایق نخستین پس از بمباران زینبیه، از جای جای مدرسه بوی خون به مشام می‌رسید و باغچه از خون عزیزان سرخ سرخ بود و عده‌ای از سر ناچاری در حوض مدرسه سنگر گرفته بود و همان جا به شهادت رسیده بودند.

من به چشم خود در سرزمین زینبیه دوستی را دیدیم که دست دوست دیگرش را گرفته بود و با خود می‌برد، غافل از اینکه این دست از پیکری جدا شده که آن سوتر غرق در خون بود، این دو دوست در لحظه بمباران دست در دست هم گذاشته بودند، که یکی از آنها شهید شد و دیگری که موج انفجار او را شوکه کرده بود، بدون اینکه متوجه شود، دست دوستش را گرفته بود و راه می‌رفت.

من خواهری را دیدم که زیر تانک نفت پناه گرفته بود و آتش از سرا پایش زبانه می‌کشید، آن سوتر در کنار دیوار خواهری آرمیده بود که توجهم را به خود جلب کرد به سویش رفتم و آرام صدایش کردم و گفتم: «خواهر بلند شو بمباران تمام شده!» اما جوابی نشنیدم و ناگاه چشمم به چهره معصوم هم‌کلاسی‌ام افتاد که چند سال باهم پای صحبت استاد نشسته بودیم و دست‌هایش باز بود و خودش غرق در خون و من دست‌هایش را در میان دست‌های او قرار دادم گویا با زبان بی‌زبانی از من می‌خواست تا با او میثاقی دوباره ببندم برای ادامه راه تمام شهیدان.

راوی: خانم محمودزاده


شهدای کازرون

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: دانش, آموز, دست, قطع, بمباران, زینبیه, میانه,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...